امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

سفر بندرعباس با پسر گلم

                        21بهمن ماه 93 با پسر گلم رفتیم بندر عباس مامان و بابای بابایی و عمه فاطمه هم آمدن کلی بهمون خوش گذشت امیر محمد جانم کلی آب بازی کرد                                                                   &n...
28 بهمن 1393

تولد پسر گلم امیر محمد جون

                        امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی تولدت مبارک پسرم پسرم ، قشنگترینم ، عزیزی عزیزی عزیزی دوست دارم انقدر که نمیتونم اندازش رو بگم اما میدونم با تو دنیارو دارم باتو زنده ام و باتو قشنگترین خاطرات زندگیمو ورق میزنم امیرمحمد جان لبخندت ،بوسهات،نگاهت و وجودت همه و همه زیباترین نعمتی است که خدا به ما هدیه کرده با تمام وجودم عاشقتم      &n...
27 بهمن 1393

امیر محمد جان 23ماهه شد

سلام نفس مامان ... وقتی صدای دلنشین خندهایت را میشنوم وقتی مامان صدایم میکنی دنیا مال من میشود خدایا شکرت خوش بحال من که تو را دارم ...           امیر محمد جان بیشتر از اون چیزی که فکرش رو کنی عاشقتم و دوست دارم پسرم خیلی خوب شیرین زبونی میکنه و حرف میزنه وقتی میخواد بخوابه بعد کلی بازی و شیطنت دستشو میندازه گردن مامانی و میخوابه از اینکه نفست به صورتم میخوره خوشم میاد تو عزیز دلمی راه میری و میگی امیر قویه،امیر آقایه   بابا و امیرمحمد و مامانی در غلات امیر محمد گلم و ایلیا جون خونه مامان جون ...
14 دی 1393

پسر گلم 22 ماهه شده

من برای دستانت دعا میکنم تا در دستان کسی قرار گیرد تا گرمای دستانش ، آرام بخش روحت باشد ؛ برای قلبت دعا میکنم تا برای کسی بتپد ، که لیاقت خوبیهایت را داشته باشد؛ برای خودت نیز دعا میکنم تا خودت باشی ؛ بی آنچه دیگران میخواهند ... فدای تو عزیز مامان انشالله که همشه خندون و شاد باشی پسر گلم دختر خاله کیمیا و پسر خاله ایلیا امیر محمد جان و ایلیا در مراسم ماه محرم ...
26 آبان 1393

21ماهگی پسر ناز مامان و بابایی

امیر محمد 21 ماهه شده امیر محمدم ، امید زندگیم روز به روز که بزرگ میشی، شیرینکاریاتم قشنگتر میشه پسرم خیلی مهربون و دوست داشتنیه بوسه هات شیرین ترین هدیه ای هست که به مامان و بابا  میدی عزیز دلم هر کی زنگ بزنه گوشی بر میداره میگه " الو سلام خوبی " وقتی تو حیاط گربه میبینه داد میزنه گربه سلام ،توتو سلام فکر میکنه باید به هاپو و گربه و توتوام سلام کنه صبح که میبریمت خونه مامان جون تا مامان و بابایی برن سرکار نگاه به خیابون میکنی تا اتوبوس میبینی داد میزنی با انگشتت اشاره میکنی اتوبوس بابا اتوبوس هر ماشینی که جالبه و اسمشو بلد نیستی میگه این چیه قربون کنجکاوی پسر گلم برم پسرم خودش میره سراغ یخچال و بستنی برمیداره نوش ...
28 مهر 1393

امیر محمدم نفسم 19 ماهه شده

امیرمحمدم 19 ماهه شد قشنگم  نفسم زندگیم سلام : امیر محمدم بزرگ شده کلامات و به راحتی به زبون میاره از 1 تا 8 با یکی دو تا از قلم انداختن میشماره دندونای آسیابشم بیرون امده بعد از ظهرا که بابایی میره سرکار پسر گلم میره پشت در بابای رو صدا میزنه امیر محمد جون صبح که بیدار میشه چون مامان و بابایی میرن سر کار میذاریمش خونه مامان جون ایلیا پسر خاله مریم اونجاست با هم بازی میکنین تا ظهر که مامان با خاله مریم بیایم دنبالتون و بریم خونه آخه مامانی با خاله مریم همکاره پسر گلمم با ایلیا حسابی هوای همدیگرو دارن و دست همدیگرو میگیرن و میرن بازی میکنن البته بعضی وقتا دعواتونم میشه مامان جون میگه اگه همدیگرو دعوا کنن واسه خودشون عیب...
23 شهريور 1393

پسر گلم 18 ماهه شد

پسر گلم 18 ماهه شد نفسم امیرمحمد جان قشنگ مامان تو این ماه واکسن 18 ماهگیشو زد عزیز دلم تا 1روز و نیم نمی تونست خوب راه بره بجاش همش مامانی رو بلند میکنه که پاشیم راه بریم فدای تو پسرگلم با پسر خاله ایلیا خوب رفیق شدین ایلیا جون همش میگه امیر دستتو میگیره میبره بازی کنین ، امیر محمدم کلمه هارو راحت به زبون میاره .پسر هواپیما خیلی دوست داره امیر محمدم من و بابایی با تمام وجود عاشقتیم   قربون پسرم برم که خودشو لوس کرده             ...
18 مرداد 1393

16ماهگی امیرمحمد جان

          سلام عزیز دلم امیر محمد جان پسر گلم این روزا خیلی شیطون و دوست داشتنی تر شده مامانیم کارای شرکتش خیلی زیاد شده وقتی میام خونه خیلی خستم در حالی که پسر گلم دوست داره با هم بازی کنیم منم تسلیم میشم اما چه لذتی داره وقتی صدای خنده هات ، بوس کردنت وقتی دستتو میندازی دور گردن مامانی و میگی عزیزم تمام خستگی از تنم بیرون میاد و انرژی میگیرم امیرمحمد خیلی دوستت دارم تو خیلی پسر مهربون و با محبتی هستی خدارو شکر میکنم از بودنت پیش من و بابایی امیر محمدم ظهرا با مامانی بازی میکنه بعضی وقتا بعد از ظهر و قتی بابایی دوباره میره سر کار  پسر گلمو سوار دوچرخه میکنم و میبرم پیاده روی و شب ...
23 تير 1393

پسر گلم 17 ماه شده

عشقم،هستی من امیر محمد جان سلام عزیز دل مامانی فردایی خندهات ،محبتت،بوسیدنت و نازکردنت پسرم روز به روز شیطونتر میشه وقتی صدای هواپیما میاد میدوه کنار در که منو ببرین نگاه کنم واسش تعجب آور که این چه تو آسمونه و صدا میده با هم تو خونه قطار بازی میکنیم و قایم موشک بازی میکنه وقتی حوصله بازی ندارم میشینه پاشو میگیره میگه بووه تا میام بلند میشم میگم چی شده عزیز مامان پا میشه می خند و فرار میکنه که بیا بازی کنیم الهی فدای این شیطونیات شم . امیرمحمدم موهات بلند شده بود شمام که هر وقت می بریمت آرایشگاه خیلی گریه و نا آرومی میکنی باباییم دوست داشت واسه یه بارم که شده کچلت کنیم واسه همین ما هم کچلت کردیم . وقتی صدام میزنی می...
1 تير 1393