امیر محمدم نفسم 19 ماهه شده

امیرمحمدم 19 ماهه شد

قشنگم  نفسم زندگیم سلام :

امیر محمدم بزرگ شده کلامات و به راحتی به زبون میاره از 1 تا 8 با یکی دو تا از قلم انداختن میشماره دندونای آسیابشم بیرون امده بعد از ظهرا که بابایی میره سرکار پسر گلم میره پشت در بابای رو صدا میزنه امیر محمد جون صبح که بیدار میشه چون مامان و بابایی میرن سر کار میذاریمش خونه مامان جون ایلیا پسر خاله مریم اونجاست با هم بازی میکنین تا ظهر که مامان با خاله مریم بیایم دنبالتون و بریم خونه آخه مامانی با خاله مریم همکاره

پسر گلمم با ایلیا حسابی هوای همدیگرو دارن و دست همدیگرو میگیرن و میرن بازی میکنن البته بعضی وقتا دعواتونم میشه مامان جون میگه اگه همدیگرو دعوا کنن واسه خودشون عیب نداره اما وای به حال کسی که ایلیا یا امیر محمدمو دعوا کنه سریع یکیتون دعواش میکنین و میزنینش بهش میگین بچه بد الهی من فدای این دوستیتون بشم خوشکلا

راستی مامانی کیمیا ( دختر خاله زهرا) تا زنگ میزنه بهم میگه فرشته بی بالت (امیر محمد ) چکار میکنه، اسمتو گذاشته فرشته بی بال 

وای مامانی بابایی تا چشم منو دور میبینه کاسه ماست و میده دستت تا اینجور کنی بعدش عکس بگیره ازت کلیم ذوقتو میکنه منم حرص میخورم که بچم کثیف شد یه حمام حسابی میبرمت

عزیز دلم در حال دست زدن در جشن تولد پسر خاله ایلیا آخه پسر خاله 2 ساله شده

پسر خاله  تولدت مبارک

عزیزم در حال تاب خوردن تو باغ بابا جون (بابای مامانی) کلی بهت خوش گذشت