20ماهگی امیر محمد جون نفس مامانی
سلام پسر قشنگم :
عشق زندگیم امیر محمدم
زندگی میکنم و
برایش دلیل هم دارم :
دوست داشتن تو
فصل پاییز شروع شده امیرمحمد جان مامان این فصل و خیلی دوست داره کم کمک باید لباسای گرم واست بپوشم عزیز دل مامان قربونت برم که یاد گرفتی اسم مامانی رو ، بعضی وقتا که صدام میزنی بهم میگی سمانه خیلی شیطون شدی عزیزم تا من حواسم نیست میری رو میز میشینی و تمام وسایلای مامانی رو میریزی بهم هرچی از شیطونیات بگم کمه عزیز دلم بیشتر از اون چیزی که تصورش کنی عاشقتم و دوست دارم
مامان با امیر محمد و دختر خاله کیمیا
راضیم از تو پاییز دوست داشتنی من
می بوسم و می بویم برگهای زرد و قرمزت را
نفس میکشم در هوایت
بوی باران داری
بوی خاک و برگ
من بوی خدا میفهمم از تو