امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما

از طرف بابایی

اگر یه روز فرزندی داشتی بیشتر از هر اسباب بازی دیگری براش بادکنک بخر ... بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده... بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک ، تا بتونه بالاتر بره... بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می تونن تویه یه لحظه ، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن ، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه . و مهم تر از همه : بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده ، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده . ...
29 مرداد 1392

امیرمحمد من در 6 ماهگی

سلام مامانی عزیز دلم امیرمحمدم تمام هستی نفسم خیلی دوستت دارم الهی مامان فدات شه تو تنها کسی هستی که تو زندگیم اینقدر دوسش دارم عصرا که با بابایی میری پیاده روی تو دلم آشوبه تا بیای پیشم،  تو تنها دلیل بودنمی تو دنیا پس همیشه کنارم باش تا بتونم جونمو فدای وجودت کنم الانم با بابایی رفتی بیرون منم دلم خیلی برات تنگ شده عاشقتمممممممم مامانی  ...
22 مرداد 1392

5ماهگی امیری

نفس مامانی سلام پسر گلم الان 5 ماهشه قربونش برم روز به روز نازتر میشه الهیییییی قربونت برم مامان و بابایی خیلی خیلی دوستت دارن تو امید زندگیمونی الهی من فدای لبخندای قشنگت بشم مامانی   جون دلم عممممممممرم   ماه من امیر محمدم پسر گلم خیلی شیرین شده امروز بردیمش پارک پارسا پسر دائی بابائی ام بود کلی به پسر گلم خوش گذشت ، ناز من گریه هاش نسبت به ماههای قبل کمتر شده حالا بیشتر واسه مامان و بابا می خنده دوستت دارم عشق مامان و بابا ...
6 مرداد 1392

باغ ارم

سلام قشنگم امیر محمد عسل رو بردیم باغ ارم به 3 تامون حسابی خوش گذشت ، بابایی همش از پسر گلم عکس میگرفت پسرمم حسابی واسه خودش حرف میزد و حسابی خوشحال بوود الهی من فدات شم عزیزم مامانی قربون صدای نازت برم عسل 1 عکس بابابایی الهی فدای صورت ماهت بشم مامانی قربون خنده های پسرمون ...
12 خرداد 1392

4 ماهگی ناناز مامانی

                                                         امیر محمد نازم یک ماه بزرگتر شده چقدررررر دوستت دارم قند عسل مامان تو این ماه گل پسرم تا میذاریمش روی زمین سریع غلت میزنه و بعد سرشو بالا میگیره الهی فدات شم پسر خوبم البته زود خسته میشه و جییغ که بلندم کنین. شیطون شدی مامانی همش میخوای بغل شی منم عصرا که میشه باباهم که سر کاره با کالسکه میبرمت بیرون پیاده روی پسر ن...
12 خرداد 1392

ختنه کردن پسر گلم

شیرین عسل من : امروز مورخه18/2/92 ساعت 1900بعد از ظهر پسر گلمو بردیم مطب دکتر رباطی که ختنه ش کنیم فدات بشم من پسرم موقع عمل آروم بود اما وقتی سوار ماشین شدیم کلی گریه کردی خوبه مامان جونا بودن وگرنه من طاقت گریه های پسر گلمو نداشتم منم گریه میکردم بعد چییییی میشد که 2 تایی با هم گریه میکردییم !!!! مگه نه مامانییی !!! نفس من ...
30 ارديبهشت 1392